معماری بیوفیلیک بدون گیاهان: طراحی نامرئی برای رفاه

اصطلاح “بیوفیلیا” به طور قابل درک، تصاویری از ساختمان هایی که توسط پوشش گیاهی غرق شده و در مناظر طبیعی ادغام شده اند را تداعی می کند. در گفتمان معماری مدرن، این مفهوم با ادغام فضای سبز در محیط های ساخته شده همراه شده است، با این حال چنین کاربردهایی تنها گوشه ای از محدوده واقعی طراحی بیوفیلیک را نشان می دهند. بدون شک، طبیعت نقش اصلی را در طراحی بیوفیلیک ایفا می کند. با این حال، تأثیر آن به استراتژیهای اغلب نادیده گرفته میشود که شامل پیکربندی فضایی و الگوهای محیطی است. بیوفیلی “نامرئی” اغلب منجر به نتایج مثبت سلامتی برای سرنشینان می شود و به طور موثر در زیر سطح کار می کند.
به نظر می رسد تفاسیر مدرن ماهیت اصلی طراحی بیوفیلیک را کاهش داده است. اریش فروم روانشناس اجتماعی اولین بار این مفهوم را در سال 1964 برای توصیف “عشق به زندگی” که به عنوان نمادی از موجودات زنده و رفتارهای درونی آنها می دانست، رایج کرد. در دهه 1980، در بحبوحه حسابرسی اجتماعی با شهرنشینی انبوه و جدا شدن از دنیای طبیعی، زیست شناس ادوارد ویلسون این نظریه را گسترش داد تا تمرکز بر ارتباط عاطفی ذاتی انسان ها با طبیعت باشد.
اتکای تکاملی ما به طبیعت، بستر طراحی بیوفیلیک در معماری است. اگرچه بیوفیلیا مزایای درمانی ترکیب گیاهان در طراحی فضایی را پیشزمینه نشان میدهد، اما بیوفیلیا بیشتر بر چارچوب راهنمای ارتباط طبیعت و انسان متمرکز است. تصدیق می کند که انسان ها در محیط های طبیعی تکامل یافته اند و هنوز هم به عناصر و الگوهای طبیعی که بقا را تضمین می کنند پاسخ مثبت می دهند.
اصول طراحی بیوفیلیک
طراحی بیوفیلیک این ترجیحات تکاملی را به کاربردهای معماری تبدیل می کند. چارچوب استفان کلرت برای طراحی بیوفیلیک سه حوزه تجربی را ترسیم می کند: تجربه مستقیم طبیعت، تجربه غیرمستقیم طبیعت، و تجربه فضا و مکان. تجربیات مستقیم اغلب شامل عناصر طبیعی واقعی مانند گیاهان و آب است. این دو دسته آخر با رویکردهای طراحی کمتر آشکار، معمولا نامحسوس، مشخص می شوند که می توانند بر روانشناسی و فیزیولوژی انسان تأثیر بگذارند.
تجربه غیرمستقیم طبیعت شامل بازنمایی عناصر طبیعی مانند آثار هنری مناظر، مواد مشتق شده طبیعی مانند چوب و سنگ، یا الگوهای زینتی الهام گرفته از اشکال طبیعی است. عناصر طراحی پاسخهای روانشناختی مشابهی را به برخوردهای واقعی با طبیعت بدون نگهداری مداوم مرتبط با باغبانی فعال میکنند. همچنین بازتاب منطق طبیعت – چرخه ها و توالی های آن – در طراحی مهم است. این به صورت طراحی پیرامون تغییرات کیفیت نور در طول روز یا محرک های حسی از طریق تنوع بافتی ظاهر می شود.
بهجای طراحی طبیعت در فضا، اصول بیوفیلیک دیدگاهها را به سمت کشف طراحی ماهیت فضا تغییر میدهد. اصول طراحی نامرئی با تمرکز بر پیکربندیهای فضایی که منعکسکننده محیطهایی هستند که انسانها تکامل یافتهاند تا آنها را ترجیح دهند، استعدادهای مربوط به ترتیبات فضایی را که به رفاه غریزی کمک میکنند، نشان میدهد. تحقیقات نشان می دهد که این اصول طراحی می توانند استرس را کاهش دهند و عملکرد شناختی را بهبود بخشند، حتی در محیط هایی که فاقد عناصر طبیعی واقعی هستند.
ماهیت فضا: اصول نامرئی
چهار الگوی طراحی نیازهای روانشناختی را از طریق چیدمان عناصر معماری، طراحی رقص حرکت و دستکاری ادراک فضایی برآورده می کنند:
پرسپکت به میل ذاتی ما برای دیدن فراتر از محیط اطراف و دستیابی به دیدگاهی گسترده تر می پردازد. این مزیت تکاملی به انسان این امکان را داد که هم منابع و هم تهدیدات را شناسایی کند. در معماری مدرن، چشم انداز را می توان از طریق پلان های طبقه باز، نماهای مرتفع، بالکن ها، و قرار دادن پنجره های استراتژیک که نماهای دوردست را ارائه می دهد، به دست آورد. این استراتژی از کاهش استرس حمایت می کند و با ایجاد حس کنترل بر محیط، تمرکز را بهبود می بخشد. آگاهی دقیق تر از محیط، ثبات و تعادل عاطفی را تقویت می کند.
پناهگاه با ارائه فضاهای محافظت شده که امنیت را فراهم می کند و در عین حال ارتباط بصری را با مناطق بزرگتر حفظ می کند، “چشم انداز” را تکمیل می کند. این الگو نشان دهنده نیاز اجدادی ما به سرپناه امن است. تفاسیر معماری شامل طاقچه ها، قسمت های نشیمن سرپوشیده، سقف های پایین تر یا فضاهای نیمه بسته در محیط های بزرگتر است. این فضاها فضایی از آسایش روانی را ایجاد میکنند و از فشارهای ذهنی خلاص میشوند و تمرکز واضحتری بر کارهای پیچیده را امکانپذیر میسازند. نشان داده شده است که فضاهای پناهگاه بازتاب درونگرا و تعاملات گروهی کوچک را تسهیل میکنند و میتوانند به عنوان مناطقی برای بازسازی روانی در محیطهای با تحریک بالا مداخله شوند. این تاکتیک به ویژه هنگام طراحی برای جمعیتهای متنوع عصبی مناسب است.
رمز و راز کنجکاوی طبیعی ما را از طریق مناظر تا حدی مبهم، مسیرهای پیچ در پیچ، یا سفرهای تجربی که نویدبخش اطلاعات بیشتر با کاوش بیشتر است، درگیر می کند. این الگو یک تنش ملایم و دلپذیر ایجاد می کند که تعامل با فضاها را افزایش می دهد. راهروهای منحنی، عناصر نمایش جزئی، یا نمایان شدن تدریجی از طریق فضاهای متوالی می توانند این اثر را به طور موثر ایجاد کنند. مواد شفافی که به فعالیتهای فراتر اشاره میکنند، یا نورهایی که سایهها و هایلایت ایجاد میکنند نیز در این زمینه کمک میکنند. رمز و راز باعث افزایش ترشح دوپامین مرتبط با انتظار و کشف، افزایش شکل گیری حافظه فضایی و درگیری عمیق تر با محیط اطراف می شود.
Risk/Peril یک ریسک قابل شناسایی را با تدابیر مطمئن برای ایجاد نشاط بدون به خطر انداختن ایمنی معرفی می کند. مثالها شامل تجربههای ارتفاع از طریق کفهای شیشهای یا گذرگاههای مرتفع، سازههای کنسولی یا فضاهایی است که به نظر میرسد از گرانش سرپیچی میکنند. چنین عناصری می توانند تجربیات جذابی را ایجاد کنند که آگاهی و قدردانی از فضای اشغال شده را افزایش می دهد. طرح ها می توانند این اصل را به بهترین وجه از طریق طاقچه ها، گذرگاه های آبی یا سازه هایی که حس کنترل شده سرگیجه ایجاد می کنند، تجسم کنند. آنها درگیری حسی را تقویت می کنند و حضور کامل را تشویق می کنند، که باعث افزایش دلبستگی به مکان و پیوندهای عاطفی با یک فضا می شود.
فضاهایی که این اصول را در بر می گیرند، به آرامی قصد بیوفیلیک خود را اعلام می کنند. به کارگیری این اصول، مزایای بهداشتی بیوفیلی را به یک رویکرد مقرونبهصرفه برای رفاه ساکنان تبدیل میکند، که صرفاً بر آرایش فضایی تکیه میکند، برخلاف استفاده از گیاهان که نیاز به تعمیر و نگهداری و تنظیمات فصلی دارند. معماری بیوفیلیک در ادراک انسان و پاسخ های روانشناختی تعبیه شده است.
ادغام طراحی بیوفیلیک معماران را ترغیب می کند تا سفر کاربر ساکن در یک فضا را در نظر بگیرند. تجربه انتها به انتها آنها – پیمایش نقاط برتر و مسیرهای گردش خود در تغییرات حجم – به یک ملاحظات اولیه تبدیل می شود. حتی در محیطهای محدود یا با بودجههای محدود، بیوفیلیای نامرئی را میتوان از طریق دستکاری ارتفاع، حجم، خطوط دید و مسیرها اعمال کرد. موثرترین اجراها هر چهار عنصر را برای ایجاد تنش بین چشم انداز و پناهگاه، رمز و راز و وضوح، ریسک درک شده و ایمنی واقعی متعادل می کنند.
حرکت فراتر از شستشوی سبز
گیاهان مطمئناً فضاهای بیوفیلیک را تقویت می کنند، اما تمرکز فقط بر فضای سبز، امکانات غنی تر طراحی بیوفیلیک را از دست می دهد. پوشش گیاهی اضافه شده بدون در نظر گرفتن اتصالات تکاملی به فضا نمونه بارز شستشوی سبز است. این ویژگیها با تکمیل آن با استراتژیهای دیگر از جعبه ابزار طراح بیوفیلیک، اکوسیستمهایی را ایجاد میکنند که بهزیستی روانی را ارتقا میدهند. همانطور که زیستگاه های طبیعی به عنوان کل های به هم پیوسته عمل می کنند، فضاهای بیوفیلیک نیز باید استراتژی های طراحی متعددی را برای به حداکثر رساندن رفاه انسان هماهنگ کنند.
سازمانهایی مانند موسسه بینالمللی Living Future و موسسه Biophilic به شکلدهی آموزش حول طراحی بیوفیلیک کمک میکنند و از درک طیف کاملی از ارتباطات انسان و طبیعت حمایت میکنند. اجلاس رهبری بیوفیلیک که بر پروژههای راهگشا و تحقیقات متمرکز است، هر ساله رهبران فکری را متحد میکند تا این حوزه را فراتر از کاربردهای ساده و به کاوش عمیقتر ببرد. به طور مشابه، کنفرانس Living Future نقش طراحی احیاکننده و بیوفیلیک را در پرداختن به چالش های زیست محیطی و اجتماعی بزرگتر بررسی می کند.
جنبش طراحی بیوفیلیک به طور فزاینده ای تأکید می کند که اجرای عملی نیازمند دانش میان رشته ای است که روانشناسی، زیست شناسی و نظریه معماری را در بر می گیرد. معماران بهجای پیروی از فرمولهای تجویزی یا افزودن عناصر طبیعی نمادین، باید اصول زیربنایی را درک کرده و آنها را با زمینههای خاص، نیازهای کاربر و اهداف عملکرد تطبیق دهند.
تمرکز بر معیارهای نتیجه مانند کاهش استرس، عملکرد شناختی و افزایش خلاقیت، طراحی بیوفیلیک را فراتر از ملاحظات زیباییشناختی برای رسیدگی به نیازهای اساسی انسان حرکت میدهد. اتخاذ یک رویکرد مبتنی بر شواهد نشان میدهد که در حالی که گیاهان به محیطهای بیوفیلیک کمک میکنند، ویژگیهای فضایی نامرئی چشمانداز، پناهگاه، رمز و راز و پیچیدگی اغلب تأثیر یکسان یا بیشتر بر تجربه انسانی دارند.
دیدگاهتان را بنویسید